*شما فیلمساز دغدغه مندی نسبت به جامعه هستید؛ این نگاه در فیلم های «دو نفر و نصفی» و «آپارتمان شماره ۱۳» که آثار کمدی هستند نیز دیده می شود. این روحیه از کجا ناشی می شود؟ به عقیده شما چرا متاسفانه در سال های اخیر تولید فیلم هایی را شاهد هستیم که با اسم فیلم های اجتماعی ساخته می شوند اما هیچ دغدغه ای در آن ها دیده نمی شود؟ چرا سینمای اجتماعی ما دیگر تاثیر گذار نیست اما در این میان، فیلم شما دوباره نوید بازگشت به سینمای اجتماعی درخشان، نجیب و سالم را می دهد؟ اساساً چرا مدیران سینمای کشور نسبت به این گونه فیلم های نجیب و سالم دغدغه ای نشان نمی دهند؟
صمدی: شاید همه این سوالات خیلی کوتاه باشد و آنکه متاسفانه اغلب مشکلات به مدیران ما برمی گردد که جسارت کافی ندارند؛ من به آن ها توصیه می کنم جسارت و جرآت لازم را برای تولید فیلم هایی از این قبیل داشته باشند؛ ما در سینما افراد متفکر و اندیشمندی داریم که راهبلد و کاربلد هستند و در حوزه های دیگر هم این گونه آدم ها را زیاد داریم. سرقت تجربه، مشروع ترین سرقت ها است! و لذا باید از این تجربه ها و دانش ها به خوبی استفاده شود. من معتقدم عدم توجه به این مسائل است که باعث به حاشیه رانده شدن سینمای کشور شده است. ما مرتب در حال شعار دادن هستیم که باید کارگروه در رشته های مختلف تعیین شود اما کاری انجام نمی دهیم. از حرف زدن خوشمان می آید اما در عمل به آنها ضعیف هستیم. ما در قبال جامعه مسئول هستیم. کسانی که در کار سینما و هنر و فرهنگ می آیند موظف هستند برای جامعه کاری انجام دهند. فیلم و سینما همواره می تواند روی عامه مردم تاثیر بگذارد؛ من بارها به دلیل ساخت فیلم «آپارتمان شماره ۱۳» شاهد بوده ام که مثلا همسایگانم دیگر کیسه های زباله شان را پشت در آپارتمان نگذاشته اند و برای رعایت آداب و اصول اجتماعی کوشش کرده اند.
*خانم صنیعی همانگونه که پیش از این اشاره شد ما در جامعه به شدت خلاء آموزش داریم؛ به نظر شما ابزار هنری تا چه حد می تواند برای پر کردن این خلاء موثر باشد؟
صنیعی: یکی از وظایف هنر آگاهی دادن است. از طریق هنر می توان مسایل بسیاری را برجسته کرد، نشان داد و در معرض دید گذاشت. از هر وسیله ای باید برای بیان مشکلات و کمبود ها استفاده کنیم. هنر وسیله بسیار خوبی برای این منظور است. گرفتاری هنرمندان این است که نمیگذارند حرفشان را تمام و کمال مطرح کنن و بعبارتی جلوی بیان درد را می گیرند؛ گویی اگر درد مطرح نشود وجود هم ندارد. همین باعث می شود در خواب غفلت بمانیم و با تکرار اشتباهات به پرتگاه سقوط نزدیک تر شویم در صورتی که با کمی سعه صدر می توان اجازه داد تا در مورد مسایل و مشکلات جامعه تحقیق و بررسی شود واقعیت ها مطرح و شناخته شوند. هنرمند قاضی نیست بلکه آینه ای است رو به جامعه اما متاسفانه اغلب مدیران ما به این موضوع توجهی ندارند وهر کس را که به بررسی و بیان مشکلی بپردازد دشمن قلمداد می کنند و بدین ترتیب افراد دلسوز را از دست می دهند.
*آیا اولین باری بود که از رمان های شما برای ساخت یک فیلم اقتباس صورت می گرفت؟ آیا از این امر راضی هستید و این کار را ادامه خواهید داد؟
صنیعی: کتاب اول مرا هم، خیلی از کارگردانان و تهیه کنندگان خواستند بسازند؛ آن کتاب خیلی مفصل تر از «پدر آن دیگری» بود و دوره ۵۰ ساله ای را در بر می گرفت و از همین رو آن را برای سریال می خواستند؛ حتی فیلمنامه در دوره ای نوشته شد و به تلویزیون رفت ولی در آخرین لحظه بدون هیچ توضیحی جلوی تولید آن را گرفتند. ساخت فیلم از کتاب پدر آن دیگری بسیار سخت بود ولی خوشبختانه آقای صمدی به خوبی از عهده آن برآمدند.
*آیا در «پدر آن دیگری»به مسائل فرهنگی هم توجه داشتید؟
صنیعی: شاید نه خیلی مشخص، ولی وقتی مسئله ای را در خانواده یا جامعه بررسی می کنید نمی توانید عوامل فرهنگی و اثر آن را در زندگی افراد نادیده بگیرید؛ مثلاً در کتاب «پدر آن دیگری» همه دروغ می گویند. و از نظر کودک دروغگوی خوب و درغگوی بد وجود دارد ولی در اینکه دروغ است شکی نیست .
*طی این مدت چه بازخوردهایی گرفتید؟
صنیعی: من باز خورد های خوبی گرفتم؛ چه از آنها که کتاب را خوانده بودند و چه کسانی که نخوانده بودند و حالا فکر می کردند که باید کتاب را هم بخوانند. به هر حال این فیلم اثری که مورد انتظار من بود را بر جای گذاشته است و به همین دلیل خوشحالم که این فیلم ساخته شد.
صمدی: بسیاری از افراد در کشور ما به رمان اعتماد بیشتری دارند، هر چند که من عکس این قضیه را هم مشاهده کرده ام که مثلا می گویند ما فیلم خانوادگی خوبی دیدیم و به شدت دلمان می خواهد رمان آن را هم بخوانیم. به نظر من فیلم و کتاب لازم و ملزوم یکدیگر هستند؛ همانطور که سینمای ایران از فیلمنامه رنج می برد، از قصه هم رنج می برد. ما درگیر تکرار شده ایم. پایه و ستون اصلی یک فیلم، فیلمنامه و قصه است که باید جذاب باشد و یک کارگردان متوسط هم می تواند با داشتن قصه خوب حداقل فیلمی متوسط بسازد.
*خانم صنیعی آیا بازخوردهای مثبت باعث می شود که شما به سمت فیلمنامه نویسی در سینما گرایش پیدا کنید؟
صنیعی: خیلی در مورد این موضوع فکر نکرده ام. پیشنهاد هایی هم که در این رابطه شد و مدتی وقت مرا گرفت تجارب دلنشینی نبودند. ولی خوشبختانه کار با آقای صمدی شخصیت و منش بسیار انسانی، تخصص و کاردانی ایشان تا حد زیادی آن خاطره های نا خوشایند را کمرنگ کرد. شاید در یک زمانی آن را دوباره تجربه کنم.
صمدی: برای من هم که از ۱۹ سالگی در این عرصه بوده ام این موارد پیش آمده است. من هم برای خودم بت هایی داشتم و بعدها چیزی نگذشت تا آن بت ها برای من فرو ریختند. من معتقدم خانم صنیعی گره ها را خوب می شناسند و همچنین شخصیت پردازی را. من پیشنهاد می کنم با مطالعه برخی منابع تخصصی، فن فیلمنامه نویسی را مرور کنند و به این کار روی بیاورند.
*بهتر است کمی به مباحث ساختاری فیلم نیز اشاره کنیم؛ «پدر آن دیگری» فیلمی بسیار کند و کشدار بود و یک سری زائدات در آن به چشم می خورد آیا این فیلم نسبت به نسخه جشنواره اصلاح شده است؟
صمدی: این خاصیت هر فیلمی است که از یک رمان اقتباس می شود. در واقع در رمان، آنقدر اتفاق و داستانک وجود دارد که اگر بخواهی به آنها وفادار بمانی این حس به هر صورت ایجاد می شود. بعد از اکران در جشنواره، ۱۴ دقیقه از فیلم را کوتاه کردم تا ریتم آن بهتر شود. من معتقدم که مخاطبان و منتقدان کمی بی حوصله شده اند. مردم ما حتی در سینما رفتن هم تنبل شده اند و کار برایشان سخت شده است و حال قدیم را ندارند؛ حتی فیلم دیدن برای منتقدین و اصحاب سینما هم سخت شده است. من منتقدی را می شناسم که فیلمی را تا وسط دیده بود و می گفت من فهمیدم آخرش چه چیزی می شود. شاید در آن وسط اتفاق دیگری بیفتد و حتی یک پلان شاهکار در آن اثر وجود داشته باشد. خیلی ها هم فقط چند دقیقه از یک فیلم را میبینند و برای همه فیلم، نسخه می پیچند! در هر صورت من به اصرار چند تن از دوستان، فیلم را نسبت به نسخه جشنواره کوتاه کردم. البته نه به صورتی که فیلم لطمه بخورد. الان زمان فیلم نزدیک به ۱۰۲ دقیقه شده است.
*استقبال از این فیلم تا امروز به چه صورتی بوده است؟
صمدی: خوشبختانه استقبال مردم از فیلم روز به روز بهتر شده و گواه این ادعا میزان فروش فیلم است. این روزها شاهد این هستیم که اعضای یک خانواده بعد از مدتها، به صورت جمعی به سینما میروند و با رضایت از سالن خارج می شوند و دیدن فیلم «پدر آن دیگری» را به اطرافیان خود نیز توصیه می کنند. این اتفاق مبارک بزرگترین تبلیغ برای فیلم است. چون من این فیلم را برای مردمم ساخته ام و رضایت آنها برایم بسیار ارزشمند است.
*در ایام جشنواره نقدهایی بر فیلم وارد شده بود که ساختار این فیلم را تلویزیونی قلمداد کرده بودند؛ از نظر کیفیت رنگ و نور و حتی نوع تصویر؛ آیا شما قبول دارید؟
صمدی: اولاً این دوستان بیایند و تعریفی از ساختار تلویزیونی بدهند که من هم بتوانم جوابی بدهم. ثانیاً تلویزیون که رسانه بدی نیست. در آن هم برنامه خوب وجود دارد هم بد. من معتقدم ابزار باید در خدمت موضوع و داستان باشد. مهم محتوای یک اثر است. ما زمانی که رمان را می خوانیم متوجه زلال بودن و صمیمیت در آن می شویم؛ به تصویر کشیدن این نوع رمان کار عجیبی نمی خواهد. من در آثارم نشان داده ام که ابزار را می شناسم. میزانسن و دکوپاژ پیچیده و اندازه کادر و استفاده از نورپردازی خاص را خوب بلدم. به عنوان مثال در فیلم «ایستگاه» من، همه این ها وجود دارد. اما خوب من ابهام ها و ایهام هایی را در این اثر دیدم که به این صورت آن را به تصویر کشیدم. من نورهای موضعی شدید نمی خواستم و باید این گونه می شد و میزانسن و... مشکل ندارد و اگر من بخواهم باز هم این اثر را بسازم به همین صورت آن را جلوی دوربین خواهم برد.
من ادعا دارم که ابزار کار سینما را خوب می شناسم. شیوه روایی این رمان ساده و روان است و من خواستم فیلم را به همین سادگی روایت کنم. اینکه کسانی با ژست های روشنفکری و غالبا برای کسب شهرت برای ساختار فیلم چه عنوانی انتخاب می کنند اصلاً برایم مهم نیست. متاسفانه دوره ای شده که برخی از این دوستان بی خود و بی جهت درگیر حاشیه شده اند. حرفی میزنند که فقط حرفی زده باشند. آنقدر درگیر ژست های روشنفکری شده اند که هر فیلم یا موضوعی که بیشتر آنرا نمی فهمند را بیشتر تمجید می کنند. چون می ترسند که بگویند ما هیچ چیزی از این اثر نفهمیدیم. ملاک و میزان برای من اکثریت جامعه است.
صنیعی: متاسفانه یکی از مشکلات جامعه هنری ما توجه بیش از حد به مد روز است. وقتی قالبی مد میشود همه می خواهند مطالبشان را در آن قالب عرضه کنند در صورتی که اصل موضوع از نظر من محتواست. قالب امری ثانوی است که با توجه به آن باید انتخاب شود.
صمدی: حتی بسیاری شاید سوال کنند چرا از سوپراستارها استفاده نکردید؟ قصه من نیازی به استار ندارد. قصه من بهتر بود با همین تیم روایت می شد. این فیلم بازیگر می خواست که دارد. برای بازیگر کودک، نزدیک به ۴۰۰ نفر تست گرفتیم تا بالاخره او را انتخاب کردیم. فقط توانایی در بازیگری و تیپ و فیزیک و چهره اش برای مان مهم نبود و باید دلنشین می بود تا بتواند احساس همذات پنداری مخاطب را برانگیزد. من حتی در «دو نفر نصفی» هم دختر بچه ۱۰ ماهه می خواستم. دلم میخواست در سالن سینما مادر و پدرها بچه را می بینند دوستش داشته باشند و او خودش را در دل تماشاچی جا کند. معنای واقعی هنر و سینما در این روزها کمرنگ شده است و امیدوارم ما مجدداً به روزهای اوج بازگردیم.
*ممنون که وقت گرانبهایتان را در اختیار سینماپرس قرار دادید
ارسال نظر